آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

شاباش

برای اولین و آخرین بار من تو عروسی برادر بزرگترم نوجوون که بودم رقصیدم. خیلی علاقه ای به این کار نداشتم و اصلا حکمتش رو نمیدونستم. رقصیدمو عروس هم کلی بهش برخوردو فامیل عروس هم در موضعشون هی مینشستن ما بلند میشدیم. فکر میکنم این رفتارای بی ادبی فقط شامل حال کسایی میشه که با مشهدی ها بُر خورده باشن. خلاصه معرکه ای شده بود. من اونجا خب خیلی چیزها دستم اومد. مهمترینش این بود که حالا که اونقد سختی کشیدیمو رقصیدم چرا نایستادیم اقلا شاباش خوبی بگیریم از خانواده عروس (مادر زن برادر آینده)! این مهمترین درسم بود. زندگی من پر از این کارهاست که خیلی بهشون علاقه ای ندارم، ولی چون بقیه انجامش میدن من هم انجام میدم. براساس همون درس تاریخی برای خیلی از کارهایی که دوستشون ندارم فقط می ایستم و ادامه میدم که بگم تمومش کردم. اقلا شاباشش رو بگیرم. چیزایی مثل مدرک دکتری، کتابهای نصفه نیمه، و خیلی کارهای دیگه.