آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

یک راه که تکنولوژی خیلی به پیشرفت بشر کمک کرده

دیروز تو گوگل سرچ کردم اینطوری: the quality improved. بعد برام جالب بود. یکی از ده نتیجه این بود که برام بیاره 5 راه که تکنولوژی به بشر خدمت کرده. اون موقع گفتم ببین مردم با چه مطالبی سایتشونو پر میکنن! ولی الآن که خوب فکرش رو میکنم میبینم خیلی هم بیراه نگفته. اصلا خیلی هم خوب گفته. ماها از بس مثل آب خوردن شده استفاده از تکنولوژیمون، یادمون میره گاهی که مثلا تا همین بیست سال پیش رفتن به جاهایی در دنیا برامون تقریبا غیرممکن بود، که الآن به راحتی با اینترنت به اونجاها میریم!

مثلا فرض کنید، من بیست سال پیش اراده میکردم به خیابان M در یکی از ایالت های آمریکا برم، و دیگه اینکه فرض کنید در خیابان Mohammad در تهران بودم. حالا میخواستم از تهران برم به M. اولین کاری که باید میکردم، این بود که نقشه جهانی از دنیا تهیه میکردم. بعد، باید جای خیابان M رو روی نقشه مشخص میکردم. از اون طرف هم از سمت تهران باید جای Mohammad رو مشخص میکردم. حالا، بعد باید دونه دونه خیابان ها رو مشخص میکردم، مثل این نقشه:

اول در خیابان محمدم، بعدش ...

بقیه اش هم، این بود که مثل الآن، سرم رو بندازم پایینو بی توجه بگم خیابان M مقصده و همینطوری ماشین بابام و یا راننده بابام رو بردارمو راه بیافتمو بگم که بقیه اش رو تو راه پیدا میکنیم. چقدر سخت بود؟ خیلی. تازه، اون وقت ممکن بود بابام هم بگه من دختر تنها نمی فرستم کشور غریب! اونم سوار میشد. میشدیم چند نفر تو یک ماشین. بعد، خطر طی مسیر در جادها و مخصوصا اتوبان ها رو در نظر بگیرید. تازه، اونجا میپرسیدیم: کی این جاده رو ساخته؟! اسمش چیه؟ جاده بعدی کدوم طرفه؟

بعد دیگه، اصلا آیا ممکن بود مثلا بتونیم با احتساب ویزا و غیره از کشورمون اصلا خارج بشیم؟ خلاصه، اینها رو که در نظر بگیرین، تازه میفهمین که من چی میگم. حالا، فکرش رو بکنید، این اتفاق، الآن یک اتفاق عادی باشه تو زندگی من که یکسره برم آمریکا با این اینترنت. اینترنتی که من فقط از مسیریابیش کلا یکی جایی که توش نشسته ام رو بلدم و دیگه یک اپراتور که منو متصل میکنه و یک چند نهادو سازمان میشناسم که در ساخت زیرساخت هاش بهم کمک کرده ان، و تمام این ها، فقط از سمت ایران. بقیه راه رو که میشه اروپا و بقیه Gate Way ها رو هم که اصلا تا حالا برام پیش نیومده بدونم چیندو این ها.

الآن که فکرش رو میکنم، میبینم واقعا تقریبا غیرممکن بود، من بخوام روزی برم آمریکا!

شیشه، بر سر جوان‌های ما

اینجا که هستیم گاهی جوون هایی ماجراجو، و شایدم به دنبال لباس نظامی میان این ورا، وگرنه در پادگان خیلی فاصله داره با اینجا. بعضیاشون که میان صورتاشون یک قرمزی خاصی داره. شاید این قرمزی ناشی از نقرس باشه، و شایدم مصرف مواد و شایدم هردو. بعضیاشون، صورتشون داد میزنه که فرهنگ ندارن، از روستا و یا جای ناجوری اومده ان و سوءمصرف هرگونه موادی انگار بر این بدن های خیلی وقت پیش مرده شون رواست.

پریروز اینا داشتم آشغال جای در خونه میذاشتم که صدای نامفهوم جوونی از سمت خیابون شنیدم. اگر از کنارم رد نمیشد، نمی فهمیدم که چی میگه. اصلا، از کنارم هم با دو رد شد. داد میزد: بی پدر. بعد هم عین دیوانه های زنجیری و شایدم معلولین، رفت سمت صندوق عقب ماشینی و در حالی که به قفل صندوق عقب نگاه میکرد، با اون یکی دستش انگار داشت یکی توهمی رو میزد. بعد هم خیلی سریع دوید سمت اون یکی خیابون. درست همون جایی که ماشین ها قبلا مرغمو زیر گرفته بودن. موهاش کاملا کوتاه بود و شاید سربازی راهی سفری از روستا به شهر.

البته، اینو که برای مادرم هم تعریف کردم، گفت پسر 15 ساله همسایه هم یک همچین اتفاقی براش افتاده بوده. سر نماز همسایه ها میان دنبال زنه، که کجایی بیا پسر 15 ساله ت رفته بالای تیر چراغ برق. یک بار دیگه هم دو تا جوون دیده بود که هردو همینطوری وسط جاده دراز کشیده بودن. بابام میگفت اینا رو ماشین میزنه!


جاده کمربندی

سال هاست نشسته ایم تو شهر و نهایتش جاده رو توی سفرهای بین شهریمون دیده باشیم. من که خودم به شخصه این طوری بوده ام. این مطلب رو برای شما مینویسم که ایرانی هستین و قصدم اینه که اطلاعاتتون رو از جایی به اسم جاده کمربندی بالا ببرم.

اولا که خیالتونو راحت کنم، اسم دیگه جاده کمربندی میتونه جاده بیشعوری باشه. بنابراین اگر مثلا دیدین راننده اتوبوس بین شهری شما رو سالم به مقصد رسوند باید خیلی ممنونش باشین.

جاده کمربندی، جاده ای هست که توش آدم میکشند. میزان بیشعوری آدم ها تو این جاده ها بالاست، و واقعا ربطی هم به سرعت بالای مجاز توی اونجا نداره. شاید، یکی از دلایلش این باشه که اونجا دوربین های مداربسته ای که توی شهر میبینین آنقدر زیاد نباشن که راننده نگران رصد شدن بیشعوریش باشد.

خلاصه، اینکه هر قدر در شهر احتیاط میکنید در این جاده ها چند برابر احتیاط کنید. اگر که پیاده باشین که دیگه وضع بدتر هست. شاید، دلیل دیگه ش فرهنگ پذیرش پایین تر راننده هایی باشه که زندگیشون در حاشیه شهر و جاده تعریف شده.

خلاصه اینکه این جاده ها رو با جاده های درون شهری اشتباه نگیرین و از هر جهت محتاط باشین. اصلا، حتی الامکان سعی کنید پا توی کفش این جاده ها نکنید.

علایق جدیدم به زبان بدن

من از زبان بدن کارگر جماعت حرفه ای خوشم میاد. من مدت طولانی هست که تو راه هستم و واقعا از کسایی خوشم میاد که دستشون تو کاربراتور و دیزلو این جور حرفاست. البته برعکسش هم هست. به نظرم اونها هم از من خوششون میاد. احساس میکنم یک جورایی مثل هم فنی هستیم. البته که یک دیپلم فنی حرفه ای دارم و به خاطر شرایط دارم دومیش رو هم میگیرم. ولی شاید یک ارتباط مشترکی بین زبان بدن کارگر فنی ها و من باشه. زبان بدن کارگرهای باغبانی هم برام آشناست. به نظر من، من جامعه سازگاری با این قشر هستم و از همین جا بهشون خدا قوت میگم.

من البته چون مدت زیادی هست که در این جماعت زندگی میکنم  مدت زیادی هست که زبان بدن یک کامپیوتری رو از یک نظامی و زبان بدن یک وکیل رو از یک فروشنده کلاه بردار درست، تشخیص داده ام. البته زبان بدن یک پزشک که در خانواده ای پزشک هم بدنیا اومده باشه هم تاحدی برام قابل تشخیصه. زبان بدن اشراف زاده ها و ....

مخصوصا در مورد مردها.

من زبان بدن خیلی ها باب میلم نیست. شاید دلیلش حرفه ام باشه. خیلی ها، منظورم زبان بدن مقاصدمه. من از تعداد بیشماری دختر دانشجو بدم میاد. من از تعداد زیادی پسران دانشجو بدم میاد. من از تعداد زیادی اساتید دانشگاه بدم میاد. من گاهی هوس میکنم هوایی تازه کنم میرم تو جاده تا کسایی رو پیدا کنم که زبان بدنشون باب میلم هست. میرم تو جاده و هَی کلی دود میخورمو ریه هام رو بازتر از قبل میکنم تا این قشر رو جایی پیدا کنم که درجاهایی مثل وسط شهرو تو اینترنت نمیتونم پیداشون کنم.

من، شاید برعکسش هم باشه. من یک همچین تنفری دارم از کسایی که دور و اطرافم هستن...


ضمنا، امروز "دیوار مهربانی" خیابان فدائیان اسلام مشهد رو دیدم که دیگه جاش خالی بود. انقد این بهرامی اینا آشغالاشونو گذاشتن اونجا که از رو رفتو دیگه خبری از اون دیوار هم نیست. بازم به همت بهرامی اینا