آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

ایران و کشمیر

چند وقت پیش مستندی گذاشت تلویزیون درباره کشمیر. میگن کشمیر ایران دومه. تو مستند مردی رو نشون داد که تحصیلات آکادمیک هنری خودش رو خارج از کشور گذرونده بود و الآن هیات علمی دانشگاه بود. یک دختری هم سن ما دهه شصتی ها داشت و یک مادر پیر کلا. فیلم جالبی بود. نشون میداد کشمیر جایی هست که گردشگر پذیره مثل شیراز ولی بهتر هم هست تازه رود هم داره. بعد حالا هرچندوقت حکومت نظامی میشه و اعتصابی که هم مردم ازش خسته شده اند و هم پلیس. آخر فیلم طرف در یک روزی که نمیتونست بره دانشگاه چون دانشگاه به خاطر حکومت نظامی تعطیل شده بود گرفت نقاشی دخترش رو کشید. یک نقاشی که توش میگفت دوست داشت دخترش در صلح و آرامش پرواز کنه و بره. نقاشی قشنگی شده بود، ولی پاره اش کرد. با یک چاقو یک خط کج تمیز روش کشید. اما یک سوزنی هم روش گذاشته بود. گفت من این نقاشی رو پاره میکنه و امیدوارم یکی بتونه با سوزنی اون رو بدوزه. بعد اشاره کرد به پشت نقاشی که گفت پشت نقاشی اون باغ نادیده ای هست که امید داره به اون برسن. چیزی که میگفت این بود که شانس آورده بود استاد دانشگاه شده بود. چون استاد دانشگاه بود دخترش هم تونسته بود درس دانشگاهی بخونه. ولی نگران مونده بود برای دخترش. میگفت اصلا همه چیز خوب، من نگرانم تو این شرایط کی شوهر دختر من میشه؟! این دختر الآن پشت در و پنجره مونده و به بیرون نگاه میکنه. راهی برای بیرون رفتن نیست و ارتباط خاصی هم با دنیای اطرافش نمیتونه داشته باشه. در این شرایط تحریم و زندانی و حکومت نظامی چه کسی شوهر دختر من میشه؟! نگرانیش به جا بود.

وضعیت اون مرد مثل ما بود. مطمئنا اون اگر پول داشت دست دخترو مادرش رو میگرفت و از اونجا میرفتن. اون مثل ما، پول هم نداشت.