آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

خواجه نصیر الدین طوسی

زمانی قائم مقام فراهانی در نامه هاش نوشت که از اسلام نامی مانده، همانطور که از سیمرغ و کیمیا. نمیدونم چندم اسفند رو بارها به خودمون به عنوان روز مهندس تبریک گفتیم. روزی که نمیدانستیم به خاطر فیلسوف حکیم خواجه نصیر این روز نام نهاده شده. کسیکه در طوس زاده شد، در جاییکه فردوسی و بارگاه امام رضا رو دربر میگیره، و در کاظمین در جوار امام موسی کاظم دفن شد، به وصیت خودش.

اما، حرف بسیار است. مخصوصا درباره امام موسی کاظم (ع).

پاهایش را میان کند کردند. زنجیر به گردنش انداختند. چه کسی؟ حضرت موسی بن جعفر، امام هفتم (امام موسی کاظم). با چند دانه رطب زهرآلود مسمومش کردند. یک خانه نو و تمیزی نزدیک زندان بود. آقا را از میان زندان بیرون آوردند. کند را از پاهایش برداشتند و زنجیر را از گردنش باز کردند. یک بستر تمیز در اتاق پهن کردند و آقا را در بستر خواباندند. بعد، فرستادند سراغ یک عده رجال برجسته شیعه بغداد. آن ها را آوردند. زندان بان سندی بن شاهک یهودی است. سندی بن شاهک گفت: آقایان! شما رجال برجسته شیعه هستید. ما برای حفظ بعضی مصالح مملکتی مجبور شدیم چند روزی از آقایتان اینجا نگهداری کنیم. پشت سر ما می‌گویند کند به پایش بستند و زنجیر به گردنش انداختند. در زندان مرطوب جایش داده‌اند، ببینید آقایان کند به پایش است؟ ببینید زنجیر به گردنش است؟ ببینید، آیا این اتاق، اتاق مرطوبی است؟ آقا مریض شده است، می‌ترسیم فردا بمیرد، باز شما بیایید بگویید: آقایمان را کشتید! ببینید، آقا حالش خوب نیست. گفتم، شماها بیایید این جا، زنده ببینیدش، بعد هم یک نامه‌ای بنویسید. همه شهادت دهدی که رفتیم، آقا را دیدیم، جایش خوب بود، ولی مریض بود. اگر مرد، خودش مرده.

یک وقت، آقا از بستر سرش را بلند کرد، صدا زد: آی شیعه‌ها! ننویسید. آی شیعه‌ها! امضا نکنید. به خدا به من زهر داده‌اند. به خدا جگرم را پاره پاره کردند. آی شیعه‌ها! تازه کند از پایم برداشته‌اند. آی شیعه‌ها! تازه زنجیر از گردنم برداشته‌اند. آی شیعه‌ها! امضا نکنید. صدای ناله و گریه شیعه‌ها بلند شد. سندی بن شاهک لامذهب، با دست خودش، خودش و هارون را رسوا کرد. شیعه‌ها بلند شدند، قهر کردند و گریه کنان بیرون رفتند. سندی بن شاهک از پشت سر شیعه‌ها بیرون آمد.

بس است؟

نه، بس نیست. امروز ما نمیدونیم قبر هارون الرشید کجاست. قبر کسی که به عنوان اولین موسس مدارس در اسناد ذکر شده، من مشهدی که سال هاست مشهد زندگی میکنم و میگن که قبرش اینجاست، نمیدونم کجاست. یک جا، سمت طوس هارونیه داریم، و یک جا میگن امام رضا (ع) رو در کنار اون دفن کنن. من شیعه، بهترین مترجمین کتاب های غربی که تسلطی بر علوم فیزیک ندارن، وقتی ترجمه میکنن در کتاب نوشته الکل، آلکالی (قلیایی) و غیره رو با هارون الرشید بشناسید! برین کتاب سرگذشت فیزیک ترجمه جورج گاموف رو بخونید. کتابی که بهترین مترجم ما ترجمه کرد، بدون تلخیص و اضافات. بنده خدا تسلطی در فیزیک از خودش نمیدونست که بخواد خودش تاریخ سرگذشت فیزیک رو بگه. تازه، در همون زمینه هم کوتاهی کرده اند، میگن عرب ها (و نه مسلمانان) خیلی دنبال کیمیا گری و شیمی بود، و اونقدری هم از فیزیک نخواستن سردربیارن! در اونجا سند به نام هارون الرشید زده اند. قبل از اون امام صادق که فرصتی کرد جهان رو گرد علم خودش جمع کند، کسی ازش نامی نمیبره. نام، بله نام. همون که ازش چیزی مثل سیمرغ و کیمیا الآن بین حتی ما شیعیان جا مونده! چه ارزشی، چه بهایی؟ هیچ، هیچ. یک جا، اسم خواجه نصیر رو استاد دانشگاهی ما میاره، سر کلاس به جهت اینکه بگه طلایی دارم که شاید خواستم یک روز دیگه تون هم با نشون دادنش بهتون تلف کنم، و یک جا هم دانشگاهی تاسیس میکنن، که از اسم بلند خواجه نصیر اسم خودشون رو برای تسلط و قدرت بالا بیارن. چه چیزی از خواجه نصیر برای ما مونده؟ به جز نامی؟ بگن خواجه نصیر که بعد معلوم بشه گفته من رو در کنار امام موسی کاظم دفن کنید؟ معلوم بشه که خیلی هم مسلمان بود، و خود را همچون سگی در کنار غار اصحاب کهف میدانست؟

این نام برود، هم چون نام امام موسی بن جعفر؟ بله، کیه که نیخواد؟

سال ها، کتاب های فرهنگ لغت ما، خصوصا از فارسی به انگلیسی توسط نشر یهودی حییم منتشر شد. هنوز کتاباش هست، چاپ اون موقع. مثل نشر فرانکلین، اون زمان نشر حییم رو هم داشتیم. سال ها، یهودی تبلیغ کرد. ویکیپدیا رو یک یهودی گرفت. یک یهودی اینستاگرام رو گرفت، و یک یهودی برندگان جایزه نوبل رو از بین بهترین یهودی ها انتخاب کرد. بعد، یک یهودی شروع کرد به فیلمو داستان درست کردن برای ما. یک یهودی مغازه نان سنگک ما رو خرید، و به جاش مهدکودک گذاشتن. البته، مهد، اون پشت رفت و هنوز جای خالی مغازه نان سنگکی ما ماند. اما، روی دیوار مهدکودک عکس باب اسفنجی رو گذاشتن، و البته عکس مینیون ها. مثل ما اسم انتخاب میکنن؟ نه، مینیون (Mignon1) به معنی وطن از دست رفته. برین ببینی، هی کتاب نقاشی رنگ آمیزی، کتاب داستان، فیلم، داستان و برنامه کودک برای ما درس میکنن، با بهترین امکانات، دست به یکی، که یک چیز، بگن اسلام چیزی نبود، و یهودی غالب بود. تمدن رو اون هی زیرزمینی و با مرام میآورد. اونایی هم که شیعه بودن، و طرف اسلام رفتن، فراموش شدن، همانطور که ما فراموششان کردیم.





1- Mignon، نام دخترک زیبا و طنازی در رمان «سالهای کارآموزی و یلهلم مایستر» اثر گوته، 1796. مینیون، شعر معروفی را در حسرت وطن از دست رفته‌اش به آواز می‌خواند.


احد، احد

یادمه اولین کتاب هایی که بعد از باسواد شدنم خوندم، تابستونی بود که یک مشت کتاب کودک راجع به اسلام تو اتاقم داشتم. الآن، اون کتابا نیستن. شاید گم شده باشن و شایدم دزدیده شده باشن! یک کتابی بود در مورد داستان زندگی حضرت زینب، و یک کتابی در مورد احد، خداوند یکتا و سختی هایی که مسلمانان صدر اسلام به خاطر اسلام آوردنشون میکشیدن!

امروز چرا اینا رو میگم؟! به خاطر اینکه میبینم در تحریم (Sanction) قرار داریم، مثل زمان شعب ابی طالب، و کامپیوتر من هم ویروسی گرفته که فقط وقتی اجازه میده مودمم رام باشه که ببینه Deep Search در مورد رفتن به کشورهای کفار تحقیق میکنم و از جملات مربوط به یکتاپرستیم در نوشتارم استفاده نمیکنم! ویروس کامپیوترم پردازش متن داره!

البته من سعی کردم مبارزه بکنم باهاش، ولی از سیستمم پاک نمیشه و مثل کرمی همه اش هی من رو یاد کتابهای دوران کودکیم میندازه. اصلا، با خودم میگم به خاطر رفتار زشت همین ویروسه هم که شده خارج نمیرم، هرقدر هم خوب باشه! غرب و شرقی که موقع توضیح دادن ارکان سفره هفت سین اصرار داره که کلمه Quran لینک نخوره به عنوان کتاب مقدس دینی چه طور دنیای متمدنیه!؟ غرب یا شرق وحشی صدر اسلام هست؟!

مجموعه فرهنگی فجر (PEPSI) Peni Peni Save Israel

دیروز این صحبت های مجلس رو گوش میکردم. گزارش میدادن که جایگاه ایران تنزل پیدا کرده و انقدر و این میزان. بعد یکی از نمایندگان مجلس پرسید آقای پزشکیان حالا این گزارش رو شنیدیم، من میخوام بدونم بعدش چی میشه؟ چه کسی مسئول پاسخگویی این تنزل رتبه است؟ آقای پزشکیان هم گفت ساکت، وظیفه تهیه گزارش بوده که کامل انجام شده.

خلاصه، این جا هم اینطوریه. شماها جدی نگیرین. من وظیفه ام نوشتنه، قبلی ها هم قبل از من ساکت نبوده اند و تو جاهای گنده تر از من نوشته اندو گزارش تهیه کرده اندو حالا خلاصه به جایی رسیده ایم که تابلوهای Peni Peni Save Israel هم خوشگل تر به نظر میرسندو هم مد شده اند دیگه. اگر با ما تو این وبلاگ همراه بوده باشین، هم حرف از ساختو سازهای غیرمجاز روی کوههای جنوب شهر زده شده و هم حرف از تغییر اسامی به سمت کوکاکولا و پپسی. ولی اصلا مهم نبوده و جدی هم نگیرین. به خودتون حتی زحمت خوندن این مطالب رو هم ندین. چون، بعدش هیچ چی نمیشه. ساختوسازها با پشتیبانی بیشتری ادامه پیدا میکنن و تابلوهای بیشتر به تبلیغ PEPSI اختصاص میکنن.

من البته، از مجموعه فرهنگی روبروی دادگاه نظامی ارتش انتظار نداشتم که دیگه تابلوش رو اون انتخاب کنه! بار اول که رد شدم از جاش فکر کردم اون گوشه آرم پرچم فرانسه است. همون موقع هم که رد شدم گفتم همین هم اشکال داره که آرم کنار مطلبت شباهت به پرچم فرانسه داشته باشه. ولی بار دوم دوم که رد شدم دیدم درسته، و تازه یک کلمه PEPSI هم زیرشه. چه چیز میتونه این حرکت اونا رو توجیه کنه، جز اینکه یک مجموعه فرهنگی از بین تمام کالاها و محصولات تجاری نوشابه یهودی ها رو انتخاب کرده. و بازهم قابل توجیه تر اینکه باز از بین اونها Peni Peni Save Israel راه حل انتخاب شده.

دست خدا بسته است

شاید تا حالا شنیده باشین که از جمله اعتقادات یهودی ها اینه که «دست خدا بسته است». مسلمون ها این اعتقاد رو ندارن. یعنی به تقدیر و سنت الهی اعتقاد دارن، ولی در کل معتقدن که دست خدا بازه. مثلا فرض کنید که طبق سنت الهی کسی که با فامیل یا پدر و مادرش قطع رابطه میکنه طبق سنت الهی (فیزیک) یک سری چیزها رو از دست میده. این رو مثلا در نظر بگیرین که میشه 30 درصد که دست خدا بسته میشه. در واقع، سنت الهی باعث میشه که بعضی درها بسته بشن. بعد، ولی یک سری کارهای دیگه انجام میده که در نتیجه اون ها 70درصد نتیجه مثبت عاید میشه و اینطوری بعضی درهای بیشتری باز میشن. درنتیجه اینطوری دیده میشه که دست خدا بازه.

با این طرز تفکر زندگی خیلی راحت تر دیده میشه. من تو این کتابهای راز و اراده مثلا، از این توضیحات مسائل طوری دیگه ای دیده ام. مثلا تو یک کتاب خوندم که این طوری با مثال توضیح میداد:

طرف میره کوه. از دستش دوربینی که دقیقا همین امروز خریده میفته میشکنه. حالا باید چی کار کنه؟ آیا باید ناراحت بشه و به زمینو زمان فحش بده؟! میتونه البته. ولی اگر با خودش فکر کنه که نیروی جاذبه باعث شد که دوربین از دستش بیفته، شاید کمتر ناراحت بشه و کسی رو هم مقصر ندونه.

یک نکته دیگه که تو کتاب تفسیر سوره حمد خمینی خوندم هم اضافه کنم که آیه قرآن داریم در مورد خدا داریم که سبقت رحمته غضبه. یعنی رحمت خدا بر غضبش سبقت گرفته؛ یک جاهایی حتی تقدیر الهی حکم میکنه درهایی بسته بشه، ولی به دلیل جلو افتادن رحمت خدا نسبت به غضبش اون درها باز بمونه، و یا چمیدونم مثلا بسته شدنشون با تعویق صورت بگیره.

ماها معمولن علکی پرو هستیم

به این نوشته توجه کنید: "هشت تا اپیزود از فصل یکِِ اتکوُ دیدم. دوستم خوشش اومد. اصلن باورم نمیشه دوستم که اصلن اهل انیمه نبود و کلن با انیمیشن مشکل داره"

تو اون مطلبم هم در مورد صنعت بازی در اصل اینطوری نوشته شده بود: "علکی لایک ندین پرو میشن".

شاید در نگاه اول اینطوری به نظر بیاد که این چند سال اخیر مردم خیلی خوش ذوق شده اند و چون میخوان بگن ما در نوشتن خیلی Sport هستیم، دیگه اینطوری مثلا کتاب مینویسیم، و یا مثلا وبلاگ نویسی میکنیم. ولی در نگاه عمیق تر و موشکافانه تر در ردگیری عوامل اصلی این جریان نوشتن، رد یهودی ها رو در کار میبینیم! گواهم هم کتابی هست که چند ماه پیش اتفاقا در زمینه هنر گرفتم. کتابی بود که دانش خوبی رو منتقل میکرد، و حتی نویسنده قیمتی رو هم براش در نظر نگرفته بود. یک کتاب 3-4 جلدی که توش همه کلمات اینطوری نوشته شده بودن: اصلن، کلن، معمولن، ...؛ به جای همه تنوین ها حرف نون رو گذاشته بود. برای حذف همزه اینطوری نوشته بود: تئوری-> تعوری. به جای همزه متصل حرف عین رو گذاشته بود و الی آخر. خوندن کتاب برام سخت شده بود. نویسنده هم برای اینکه تاکید کنه عمدا این سبک نوشتن رو انتخاب کرده آخر کتاب معادل کلماتی رو نوشته بود که انتخابشون کرده بود. طوری اون حجم کتاب با اون کلمات پر شده بودن که من فکر کردم شاید فرهنگستان ادب در این چند ماه اخیر که من پایان نامه نمی نویسم دیگه تا این حد (!) تغییر کرده! در کل کتاب اشاره به آثار یهودی های ایران قدیم زیاد شده بود. هرچند اشاره ای هم به فرهنگ حسینی شیعیان جمعیت غالب ایران شده بود. باوجودی که نگفته من یهودی هستم، ازش هیچ بعید نمی دونستم که نویسنده یک یهودیه.

از اون روز و روزهای بعد که کم کم خاندان یهودی ها رو شناختم، نوع مطالعه ام تغییر کرده. من طور دیگه ای مطالب رو میخونم. اما واقعا از غفلت کسایی که مدعی حفظ ادبیات فارسی هستن خیلی تعجب میکنم. این چند روزه روزهای گرامی داشت زبان فارسی رو میگذرونیم. تلویزیون مصاحبه ای داشت با امثال این آدم ها. یکیشون ابراز نگرانی میکرد از این که بچه 4 ساله کلاس زبان انگلیسی میره! واقعا این جای ابراز نگرانی نداره. جای نگرانی اون هست که حجم وسیعی هجمه اینطوری به زبان ما وارد میشه و تو حتی نمیدونی که از کجا داری میخوری! یا مثلا اون روز این کماری ابن نابغه نشسته بود به خندیدن به اشتباه تایپی من توی اس ام اسم. این رو خواهرم دیده بود که جلوش اس ام اس من رو باز کرده بودن و پسرها چند نفری داشتن به یک اشتباه تایپی میخندین. این هم خب مسخره است. من وقتی داشتم تایپ میکردم اصلا متوجه این ایراد تایپی نبودم. ولی خب، وقتی کسی بخواد مسخره ت کنه از زمین و زمان بهونه برا مسخره کردنت پیدا میکنه.

کمی دوست داران و فعالان حوزه ادبیات فارسی به خودشون بیان. بیایید اقلا از کشور همسایه تون ترکیه برای حفظ زبانتون یاد بگیرین. ترکیه با وجود حجم وسیعی از هجمه زبانی که متوجه زبانش در طول چند صد سال اخیر شده، اخیرا خیلی بهتر از شما عمل کرده. اخیرا نگاه میکنم صنایعشون تولید فیلم های سریالی ترکی رو دستشون گرفته ان که توشون زبان ترکی یاد میده. من الآن زبان ترکیم بعد از انگلیسی و عربی بهتر از بقیه زبان هایی هست که تا حالا روشون کار کرده ام. هرچند خب اشتراک زبانی زیادی هم با ترکی داریم. چند روز پیش هم برای تاکید تو تلویزیون دیدم که میگفت ترکیه به اون صنایعی که زبان ترکی رو آموزش بدن معافیت از مالیات میده. خوبه که حالا انقدر زبانمون مورد بی رحمی و بی توجهی قرار گرفته کمی به خودمون بیایم.


بعدا اضافه کرد: من قبلا فکر میکردم هی این سایت ویکیپدیا رو بد اعلام کنم، اینترنتیه و کارم راحته. ولی حالا نگاه میکنم تو کتابخونه هم باید دنبال آثار یهودی هایی بگردم که با قصد و قرض مطالب کذب منتشر میکنن.