باسلام
بنده در تاریخ 7 خرداد 1397 به دادگاه تجدید نظر سازمان امور مالیاتی کشور واحد خراسان رضوی دعوت شدهام که بتوانم این حرف ها را بگویم:
کل آن سه ماه آغازین تاسیس شرکت که سال مالی اول آن محسوب شده است، مدیرعامل نوآفرین آن دستاورد فروش 300 هزارتومانی فروش کتاب ناشر مولفی خود را داشته است که به اسم شرکت مهر میزده و میتوانسته با هر مهر شرکت و یا فروشگاه دیگری با توجه به اینکه خود ناشر مولف بوده است، کتابش را بفروشد. چراکه مهر شرکت الزام خریدار بوده و نه الزام شرکت. بنابراین تنها دخالت شرکت نوپای ما در فروش کتاب های ناشر مولف مدیر عامل شرکت، مهر آن بوده است.
اکنون به دلیل اشتباه مدیرعامل در تایپ این مورد در برگه خوداظهاری مالیاتی سال مالی 1394 یعنی سال تاسیس شرکت (شرکت در آذر 1394 تاسیس شده و اسفند همان سال سال مالی آن بوده) مالیاتی بالغ بر 125هزار تومان پس از مراجعه اول به شعبه قضایی بر شرکت تعلق گرفته است. این مالیات قبل از اعتراض 250هزار تومان بوده است.
در نظر گرفتن این نکته نیز حائز اهمیت است که این شرکت فروشگاه نیست که حال مالیات یک فروشگاه به آن تعلق گیرد. ضمن آن که درآمد 300 هزار تومانی مدیرعامل سود خالص محسوب نمیشده و هزینه چاپ کتاب، کاغذ، چاپخانه و رفت و آمد مدیرعامل به شهرهای مختلف کشور را نیز باید در نظر گرفت.
همانطور که کارمندان دولت که ماهی یک میلیون تومان حقوق میگیرند و درآمد سال مالی شان می شود 12 میلیون، از مالیات معاف هستند، شرکت تازه تاسیس برای سال مالی که 300هزار تومان درآمد ناخالص آن بوده و سودی نکرده است باید منطقا و عدلا از مالیات معاف شود. اما اکنون می بینیم که مدیرعامل شرکت به عنوان اعتراض در مرحله تجدید نظر هم چنان در پی استحقاق حقوق خود می باشد.
آنچه که باعث ناراحتی موسسین این شرکت گردیده است این است که در صورت عدم معافیت مالیاتی شرکت، هرگونه پولی که از بنده گرفته خواهد شد، به عنوان مالیات جمهوری اسلامی ایران، حرام خواهد بود.
باتشکر
پ.ن: مشکل من از اول با این دیوان بی عدالتی اداری بوده. الآن هم رای تجدید نظر میخوام از خودشون به خودشون بدم مثل مجید مظفری قیافه هاشون ترکیده. ولی من انتقامم رو ازشون میگیرم
پ.ن: مساله فساد کشور ما اینه که این ها برا خودشون خوب چمن درست میکنن. رشته شون مدیریت هست و بنابراین مدیرن. پستای مدیریتی رو اونها گرفته اند و مدیران ما کامپیوتریها نیستیم. curses
دیروز شنبه که همچنان ناآرامی ها ادامه داشت، باهام تماس گرفتند بلند شو بیا اداره مالیات تا برگه های احضاریه ت رو بگیری (خودشون میگن دعوت نامه)
من ازشون پرسیدم برای چی بیام؟ من اعتراض داده ام و حالا بلند شم بیام که چی بشه؟ بعد از پرسیدن، خانومه سعی کرد که جواب بده که آره، الآن نوبتش شده و حالا باید بیای و امضا کنی که فهمیده ای نوبتت شده. من هم بلند کردم و رفتم
اداره مالیات ما کمی بعد از پارک ملته. برای همین از پارک ملت رفتم. اَه اَ چه زن های زشتی مامور گشت تو پارک بودند. بعد من به خاطر آلودگی هوا و سرما دماغمو بستم، این زنه خاک بر سر چه جوری با ترس نگام کرد (!) من که اونموقع فقط حدس زده بودم که ناآرامی و بگیر بگیرهای مشهد هنوز ادامه داره (اینترنت رو یک شب و یک روز قطع کرده بودن و آمبولانس های ناجا بازهم میومدن میرفتن)، شکم کم کم به یقین داشت تبدیل میشد. ولی باز کاش یک زن درستو حسابی مامور گشت پارک بود.
خلاصه از پارک رد شدمو دستشویی اونجا هم یک سر رفتمو کلی ترسیدم شایدم همون جا ایدز گرفته باشم :)
دیگه رسیدم اداره مالیات و یک دوتا برگه امضا کردم که رویت نمودم.
وقتی رفتم جای رئیس، گفت که چرا امضا کردی؟ مگر تو مسکوت گذاشته بودی؟! تو اعتراض کرده بودی و نباید امضا میکردی. من گفتم که بابا اون برگه ها دو گزینه بیشتر نداشت. یا من باید امضا میکردم که دیدم و یا اونها برایم استنکاف میزدن
خودشون بریده بودن و دوخته بودن. حالا هم قرار دوباره شنبه برم با سند و مدرک برای دفاع. یعنی اون همه سند و مدرک که بهشون داده ایم قانعشون نکرده و هر کاری دوست داشته اند با این اداره مالیات سر ما کرده اند (!)
ما واقعا اینجا نباید بمونیم. اینجا بیخود اذیتمون میکنن. اونجا هم اذیتمون میکنن ولی دیگه میگی یهودیه طرف، ضد اسلامه و از این جور چیزا
ما که اگر قراره هی سر غذا و آب بجنگیم، چرا نریم خارج؟ اینجا تفیم، اونجا هم تفیم
پ.ن: کسایی ک با این وبلاگ همراه بوده اند، احتمالا میدونن که من قبلا از یک مالیات 250 هزار تومنی نوشته م که سر چاپ کتابی که باز پولش رو هم وام گرفته بودم، به ناحق از من میخوان بگیرن. من میرم اداره مالیات هی میگم ناشر مولفم. بعد اون ها هی برگه نشونم میدن و میگن پس پروانه نشرت کو؟! بعد هم میگن پس حالا باید مالیات بدی! حالا اگر من ناشر نبوده ام پس کار غیر قانونی کرده ام که کتاب رو چاپ کرده و فروخته ام. پس چرا هی سعی میکنن پولش را از طریق اداره مالیات بگیرن؟! خب برن من رو معرفی کنن به دادگاهی جایی !