آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

جمعیت پانصد هزار نفری کشور

این روزا همه اش به این فکر میکنم که در این جمعیت 80 (100 میلیونی؟) میلیونی کشور، چقد فقط ما تو این پونصد هزار تاها که میشمرن قرار میگیریم. موقع انتخابات ریاست جمهوری اعلام کردن به میرسلیم 500هزار نفر رای دادن، و ما تو اون ها بودیم. موقع پر کردن سایت اظهارنامه مالیاتی، خواهرم گفت بیا به منم یاد بده چطور پر میکنی. بیش از یک ساعت طول کشید و بعد از اینکه سایتشون خراب شد، فهمیدیم کلا روی اون لینک نرم افزار فقط پانصدهزار نفر کلیک کرده اند، و باز هم یکی از اون ها ما بودیم. آخرش هم خواهر فهمید که کار خاصی این پر کردنه نداره، جز اینکه چند ساعت وقتت برود و بعد هم به علت نقص فنی و احتمالی سایت یک روز دیگه در یک ماه دیگه دوباره باید به سایت مراجعه کنی، تا شاید خود بخود برطرف شده باشه1.

اعلام کردن سهام عدالت رو میتونین بفروشین. باز هم فقط ما در همون 500هزار نفر فروشنده 30% یکجا بودیم!

اگر آمار اعلام کنن، باز ما تو اون پانصد هزار نفر قرار میگیریم که فیلترشکن ندارن، و ایضا ماهواره هم ندارن!

و بقدری هم اقلیت هستیم که کشوری بیکار بشینندو از تک تک کارهای این جامعه اقلیت صحبت کنندو فیلم پر کنن! وقتی تو کل اون 80 میلیون قرار نداریم و میریم تو پونصد هزار نفر، معلومه که بقیه حرف و حدیث ها و صحبت ها فقط باید راجع به ما اقلیت ها باشه!



____________________

1- این سایت اداره مالیات به جز اینکه بعد از پرکردنش همه فونت های فارسی رو علامت ؟ میکرد، خطای 504 میداد که درست نبود. یک چند کلیک تو خود سایت کردم و با خطاهای بیخودی که بعدش میداد حدس زدم یا باید حضوری مراجعه کنم، و یا اگر یک روز دیگه امتحان کنم شاید درست شده باشه. به هر حال، اگر شما جزو اقلیت پرکننده برگ خوداظهاری مالیاتی هستین، کار رو نذارین روز آخر که کلی دردسر داره.

فرآیند اجتماعی شدن

یک بازی هم هست از خونه ما شروع میشه و دیده ام که در جامعه هم همین بازی در حال اجراست. این بازی معمولا در خونه ما از نقش پدر شروع میشه. باباهه میره میوه میخره. همه میدونن که میوه چیز خوبیه. اما موقع دادنش به مامانه میگه این رو همین طوری ندی بخورن ها. بعد مامانه میره میوه رو سمیش میکنه و مرباش میکنه. مربا هنوز یک خوبی هایی داره. باباهه میره این بار پول بیشتری خرج میکنه تا مربا رو غلیظ تر بکنن؛ میره کلی شکر میخره. حالا دیگه انقدر این مربا سمی شده که ماها نمیخوریمش. این بازی و این اتفاق در سطح جامعه هم میفته. مثلا اداره مالیات با خودش میگه ما باید جلو فرارهای مالیاتی رو بگیریم. بعد میره دست میذاره روی فقط همین ماها. از 120 هزار تومنی که به ناحق داره ازمون میگیره اصلا نمیگذره، حتی اگر مثلا من هر روز برم اداره مالیات و اعتراض کنم. اینطوری جلو فرارهای مالیاتی رو میگیرن...

از خونه شروع میشه. کوچکترین بچه خانواده از همه بیشتر بی عدالتی رو یاد میگیره. بیرون جامعه هم میره همینه. به این میگن فرآیند اجتماعی شدن. یک دو نفر هم که این بازی رو یاد نگرفته اند عیبی نداره کوزت هایی باشن که حالا بهشون بگن تناردیه.

مردم فقیر وحشتناک زیادی وجود دارند

داشتم راه میرفتم مردی با بچه اش راه میرفت و تند تند به سمت هرکی که رد میشد دو-سه تا پاکت آجیل دستش گرفته بود و تعارف میکرد. دست بچه اش پُف و فیل بود و داشت اون طرف تر میخورد. به نظر من اون مرد نمیتونست از این راه درآمد داشته باشه. البته اون طرف، مرد بود و میتونست ضایعات بفروشد. ولی با ضایعاتی (نمکی) مگر چقدر یک نفر میتونه درآمد داشته باشه؟! اون روز مردی رو دیدم که گدایی میکرد. دید که فایده نداره و بهش پول نمیدن. به جاش رفت و کفش مردم رو شروع کرد به واکس زدن. اون فهمیده بود که فقط در این صورت بهش پول میدن. ولی مگر چقدر پول هم میتونه از این کارش دربیاره؟! مردم فقیر وحشتناک زیادی وجود دارند.

امروز داشتم برای ابلاغیه حکم هیات مثلا قضات اداره مالیات میرفتم شعبه، که سر راهم رو بچه ای 5-6 ساله گرفت. میخواست بهم آدامس هزارتومنی بفروشه. بهش گفتم پول ندارم. در عوض دست کردمو یک شکلات خواستم بهش بدم. حالا هربچه دیگه ای کنار پدرمادرش بود ازم میگرفت. این یکی کودک کار حاضرنشد ازم شکلات بگیره.

بعد رفتم اداره مالیات. اونجا بهم گفتن مالیاتت نصف شده و بجای 250 هزار تومن باید 125 هزار تومن بدی. گفتم اعتراض دارم. پرسیدن مالیات به این کمی باز هم اعتراض داری؟! گفتم بله، من شرکتم سه سال هست که داره عدم فعالیت میزنه، من بازی نمی کنم ولی مثل اینکه اینا بازی دارن. داشتم میرفتم خانومه بهم گفت این برگ هم مال شماست میتونید با خودتون ببرین. دعوت نامه ام بود که روش نوشته بود آدمایی که برام تصمیم میگرفتن کیا بودن. یعنی من میتونستم اسم قضات قضاوت کننده کارم رو بدونم. یادم اومد که یکی از قاضی ها (مجتبی بازرگانی منش) خیلی سعی داشت من ازشون دزدی نکنم و برا همین هم حتی برگه خودم رو به خودم نداده بود. اصلا، از همون موقع که تو جلسه رفته بودم معلوم بود حکمشون رو از قبل باهم شور کرده بودن و حضور من بخش فرمالیته کار بود. فقط من نباید ازشون چیزی میفهمیدم.

یادم اومد به تعرفه های اعلامی مالیاتی برای واردات که مثلا میگه این شامل تعرفه میشه و اون همین طور. چیزی که برام جالب بود این بود که شرکت های دانش بنیان مشول هیچ گونه تعرفه مالیاتی نمیشدن (!) یعنی اسم شرکت های دانش بنیان رو توی لیست کالاها آورده بودندو نوشته بودن تو روزنامه خراسان که این اصلا خودش کالا هستو ازونایی که هیـــــــــــــچ گونه مالیاتی بهشون تعلق نباید بگیره، آقا زاده ها! آقا زاده اند جدا. تو همون جلسه حکم قاضی یکیشون رو دیدم که فامیلش رو هم به عنوان مدیرعامل شرکت دانش بنیانش آوردو قاضی پرسید تو دختر فلانی هستی؟! بله من دختر فلانی آقازاده هستم حالا کمی سنم از این خانوم بالاتره. همین بازرگانی منش داشت من رو میکرد بیرون که جوابیه م رو بهشون بنویسمو داشت از این خانوم ارتباط فامیلیش رو با فلانی میپرسید. ..

سابقه ارتباط من با اداره مالیات رو میتونید از این لینک دنبال کنید.

به ازای ایرانی بودنتون مالیات دهید

قبلا براتون از فاش شدن هویت اداره مالیات پشت پرده کافه بازار نوشته بودم. امروز باز ایمیل داده تا فاکتورهای فروش قبلی حقوقی ها رو ازشون نگیریم باهاشون تسویه حساب نمی کنیم. یکی نیست بهشون بگه حالا مثلا رفتین تبلیغ خودتونو بقیه نرم افزاراتونو تو IOS و اندروید گذاشتین کسی ازتون مالیات گرفت؟!

معنی کارای دولت جدید در این نحوه مالیات گرفتنش اینه که به ازای ایرانی بودنتون مالیات بدهید وگرنه اوراق هویت ایرانیتونو باطل میکنیم همینی که هست.

دولت اصلاح طلب روحانی یک دولت آموخته است. مثلا بهش یاد داده اند برین سراغ معلولین و بگین بهتون خونه میدیم مثلا. حالا آیا واقعا این کار رو میکنن اصلا؟ اگر میکردن که خیلی خوب بود. الآن سالم هایش جایی ندارن چه برسه به معلولین! این سیاست دولته. این حرفو میزنه بعد در مرحله بعد شروع میکنه به باج گیری: خب معلول محترم فیش حقوقیش رو بده لطفا. فاکتورهای فروش؟ الآن یک هواپیما میاد آ دهنش رو باز کنه و بگه عشق من پرچمم و از این جور امتیاز گرفتنا. حالا آخرش هم کی داده کی گرفته...

پ.ن.: گذشته کافه بازار رو میتونید از اینجا بخونید

اداره بی حساب کتاب مالیات

خب من عادت کرده ام هی برم مالیات دیگه. اصلا من دیگه به اینکه متقابلا من از کارمندای اداره مالیات رو برگردونم و اون ها هم متقابلا عادت کرده ام.

اما حرفم سر بی حساب کتابی و نفهمی این کارمنداشه. اومده م به این رئیس میگم اینا چقدر خنگن. رئیس میگه اینا حرفه شون اینه. با این کارشون میخوان دربیارن تو چقدر راست میگی و بعد کش (cache) میکنن. حالا از این بگذریم. ولی یک بی نظمی درست حسابی هست اونجا. هر بار من میرم دقیقا همون ساعتی میرم که بهم زنگ زده ان. تا حالا نشده تاریخ بزنم خودشون اصلاح نکنن که تو دروغ میگی الآن اومده ای، از نظر من کارمند هفته پیش قضیه بهت ابلاغ شده.

همه ش همین طوریه. بی حساب کتاب و الکی. یک دیکتاتوری کامل. رفته ام بهشون میگم چرا از من میخواین مالیات بگیرین؟ کلی فکر میکنن که چرا باید از من مالیات بگیرن. سر جواب رئیس ظاهرا دلسوزشون من رفته م یک سری اعتراض پر کرده ام. ولی هنوز بعد از گذشت یک سال رفتو آمد هنوز نفهمیده ام که چرا میخوان از من مالیات بگیرن و دلیلش چیه. دیکتاتوری کامل. فقط کافیه بالا دستیشون بگه که باید از این انقدر مالیات بگیرین، و بعد اون ها هم بله قربان گویان بگن حق با شماست و اوامر تمام و کمال اجرا میشود. حتی بدون دلیل. تازه، حتی من هم که باید مالیات بدم هم خودم نباید بدونم که روی چه حساب باید مالیات بدم (!)

تازه، فردا میخوام با رئیس برم جلسه احضاریه شون. چون رئیس این بار میخواد با چشمای خودش ببینه که چطوری میشه یک نفر هی بره اداره مالیات و هنوز معلوم نباشه سر چه مساله باید مالیات بده :)