آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

تلقین

من هم یکی از خیلی آدمهایی بودم که دوست داشتم از پزشکا، مخصوصا رو تخت بیمارستان تلقین بگیرم. اصلا حتی بارها موقع خواب تخیلش میکردم. حالا اینکه چرا  این کار رو میکردم، خب شاید دلیلش این باشه که فیلم پزشکی زیاد دیده بودم. شاید اگر  تصورم راجع به پزشکی بیشتر از گرفتن تخیل بود اونوقت این رشته رو بیشتر به عنوان یک علم تجربی قبول میکردم. در واقع با این کارهام این علم بیشتر تخیلی شده بود تا واقعی.

آدما تغییر میکنن. همیشه جوون نمیمونن، و شاید هم مثل من همیشه نیاز به تخیل رو تخت بیمارستان رو  نداشته باشن. الآن که فکرش رو میکنم با خودم میگم یعنی این ذهن من چطوری میتونسته خودش  رو  اونطور تصور کنه. ولی تصور میکردم و زیاد براش وقت میذاشتم.

به طور کلی از تلقین خوشم میاد. میدونم هم بعضی پزشکا به این امر واقفن و برای همین هم روی تلقین دادن به خودشون کار میکنندو هم روی تلقین دادن به بیمارها. تلقین واقعی برای من یعنی گرما در حین احساس سرما در نقطه ای که قراره همه چیز سرجای واقعی خودش کار کنه. و یا نارنجی در کنار سبزی یک همچین چیزی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد