آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

سال های دور از خانه

مدتی هست که برگشته ام به سال های 2003 و این حدودا. چند وقت پیش سایت شخصیم رو بارگذاری کردم. همونی که درباره ش صحبت کردمو گفتم برای نمره درستش کرده بودم. حالا هم برگشته ام فایل های آموزشی که اون موقع ها دانلود کرده بودمو بخونمو ازشون اگه بشه استفاده کنم.

اون سال ها برف بیشتر داشتیم. از پنجره اتاقم میشد درخت توت 100وچند ساله خونه مستاجریمون رو دید. هربار یک طوری زیبا شده بود. درخت توت ما اول بهار یک جورایی گل میداد. وسطش گل ها توت میشدندو از آخرش به اون طرف برگهای سبزش پررنگ تر میشدن. فصل پاییز هم برگ هایش چند رنگ بودن. زمستون ها هم که برف میومد سفید میشد. دختر خانواده بودن، خواهر و هم بازی بودن اون موقع‌ها بیشتر برام معنی داشت. شاید هنوز میرفتم تو حیاط تا با خواهرام بیشتر بازی کنم.

این درخت توتمون با چند درخت دیگه است. سعی شده تا حد ممکن خونه همسایه ها نیفته. همسایه هامون اول خونه هاشون مثل ما بود ولی ظرف مدت کوتاهی ساختندو رفتند بالا. طوری که ازشون میپرسیدی میگفتن ما خیلی وقته اینجا اینطوری ساکنیم.

کلی امید به زندگی یک نوجوان رو داشتم. به روزهای خوش پیش رو فکر میکردم و از وقتی یادگرفته بودم بوق کامپیوتر رو با کوییک بیسیک دربیارمو آهنگ درست کنم از کامپیوتر بیشتر خوشم اومده بود. چه زمان های زیادی که فقط مینشستم این دیسک ها رو که الآن دیگه حتی نمیشه خوندشون رو bootable کنم. کل ذوقم اون موقع write شدن کد 256 بایتیم بود که روی دیسک با تق تق نوشته میشد. بعد باید کامپیوتر رو ریست میکردم تا سخت افزار اینتل با دیسک من به جای ویندوز بالا بیاد. کلی زمان هدر دادم تا فهمیدم برای سیستم عامل نوشتن راه ساده تری مثل استفاده از کدهای لینوکس هم هست.

شب های زیادی کامپیوترهام شاهد بیدار خوابی هام هستن. شبهای قشنگی که یک اشاره گرم اگر توش غواص میشد باعث میشد بیشتر پشت کامپیوتر پسرها تو اتاقشون بیدار بمونم.

الآن بعد از نزدیک یک قرن برگشته ام به سال های دور. اون سالهایی که مثلا میزدی از روی سی دی یک برنامه ایرانی رو کامپیوتر پسرها اجرا کنی و ویندوز هنگ میکردو میترسیدی کامپیوتر رو خراب کردی.

فکر میکردم خیلی زود کامپیوتر رو یاد گرفته ام. تا حدی هم درست بود. الآن دارم دوباره از مسیر نوجوانیم کار رو مرور میکنم. فکر میکنم خیلی ها هم مثل خودم هستند. مثلا همین استاد خودم. چند وقته که زده به اجرای نرم افزارش تو آموزشگاه خودش. ایران این طوریه. چندین دهه هست که همه میدونن بهترین طریق پول درآوردن تو این رشته آموزشه. هرقدر هم سعی کنی انکار کنیو خودتو بالا نشون بدیو بخوای بشی مدیر پروژه کسی قبول نمیکنه کمتر از رئیس خطابش کنی. بعد از مدتی بالا رفتن و تعریف مساله برای دیگران، نوبت خودت میرسه که حالا شروع کنی به نوشتن کد از اول. هر قدرهم که کار کنی بازم میرن کد رو میدن مثلا فلان گروه نرم افزاری فلان کشور بنویسه که چند شعبه هم در کشورهای مختلف داره. بعد میان میگن کار خودت کو؟ این که مثلا متلب هست. اون که ویندوزه. اون یکی هم که تلگرامه. اون یکی دیگه اپله، اون هم اندروید. تو چی نوشتی؟ بعد تو نگاه میکنی میبینی هیچ چی. این کارت تحت این اجرا میشه. اون کارت تحت اون اجرا میشه، هیچ کی هم ابراز علاقه برای پول دادن بهش نشون نداده و الآنه که ویندوز عوض بشه نسخه برنامه ت هم از کاربیفته. و تو هنوز بعد از طی کشیدن پله های زیادی از تحصیلات تکمیلی بازم باید مثل آماتورها از جیب خودت بری جلو. ولی خب، اگر تو این مدت یک پولی جمع کرده باشی میتونی کارت رو یک جایی مثل مثلا مغازه خودت ارائه بدی، و یا لااقل بگی مشتری کار خودت بوده ای. بعد از مدتی همین هم خودش یک هنر محسوب میشه که فقط بگی من کامپیوتر خونده ام، کنارش کار دیگه ای هم انجام نمیدم ولی هنوز زنده ام.

نظرات 2 + ارسال نظر
حمیدرضا پنج‌شنبه 5 بهمن 1396 ساعت 09:36 http://hmidraza1381.mihanblog.com

سلام وبت عالیه
تبادل لینک؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

وبلاگتو دیدم. فک نکنم به تبادل لینک نیاز داشته باشه

لیلی پنج‌شنبه 5 بهمن 1396 ساعت 09:27 http://ltahlil.blogsky.com

سلام خانوم ناشر مولف
تصویر ذهنیمو از شما گذاشتم
خوشحال میشم نظرتو بدونم

سلام
کاش لینک پست رو هم میذاشتی. به وبلاگت سر زدم ولی چیزی پیدا نکردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد